گل‌دان

ساخت وبلاگ

شاخه گل آویزان به دیوار را برداشت و نگاهی کرد و نشانم داد و گفت: «ببین چقدر خوب خشک شده!»
قبلاً، لابه‌لای حرف‌ها گفته بود که به مناسبتی به خانمش هدیه داده بوده و خانمش همه‌ی گل‌ها را این‌طوری خشک می‌کند تا شکلش حفظ شود و خراب نشود. وقتی آن حرف را زده بود، در دلم گفته بودم «چه‌قدر خوب است که یک نفر تلاش کند خاطره‌ی محبت‌کردن‌های تو را تا همیشه مقابل چشمش نگه‌ دارد...»

شاخه گل آویزان به دیوار را برداشت و نگاهی کرد و نشانم داد که چقدر خوب خشک شده و بعد به گلدان روی پیش‌خوان آشپزخانه اشاره کرد و گفت: «دیگر باید برود کنار آن‌ها». گلدان پر بود از گل‌های خشک‌شده. غنچه‌های آبی و سرخ، و شاخه‌های نرگس. و من به شاخه‌های نرگس بیش‌تر نگاه می‌کردم، و به گرمی عشقی می‌اندیشیدم که در یک روز یا شب سرد زمستانی، روی گلبرگ‌های لطیف آن گل‌ها نشسته و از مردی به محبوبه‌ی زندگیش هدیه شده.

شاخه گل تازه خشک‌شده را کنار گلدان گذاشت و گلدان را بالا آورد. به من نشان داد و گفت «خانمم، خودش درست کرده». خودِ آن گلدان کوچک را می‌گفت. لب‌خند زدم. گفتم «چه‌قدر خوب» و در ذهنم ادامه دادم «خوش به حال خانه‌ای که ذوق و هنر خانم خانه شده باشد رنگ و لعاب زیبایی‌هایش...»


به گلدان نگاه کردم. به گل‌هایی که برای هر کدامش یک قصه در ذهنم شکل می‌دادم. ازش پرسیدم «همه‌ی این گل‌ها را تو به خانمت هدیه کردی؟»
گفت «بله»
گفتم «خوش به حالت که کسی را داری، که برایش گل بخری، گل هدیه کنی...»


و راستی که خوش به حال همه‌ی دل‌هایی که محبتشان آواره نیست؛ پناه دارد، و کسی هست که آن‌ را بپذیرد و در آغوش بگیرد؛
و خوش به حال همه‌ی محبت‌هایی که در دل باقی نمی‌ماند؛ جاری می‌شود روی زبان، روی دست، روی نگاه، و روی گلبرگ‌های شاخه‌گل‌ها...

+ خدا را شکر، و هزاران بار خدا را شکر که عزیزانی را داریم که دوستشان بداریم smiley

اوّل «ماه»...
ما را در سایت اوّل «ماه» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzolalg بازدید : 171 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 9:26